کافه تجربه

عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی "تجربه" اندوختن، با دگری "تجربه" بردن بکار

کافه تجربه

عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی "تجربه" اندوختن، با دگری "تجربه" بردن بکار

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۸
حسین خضوعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۲۰:۴۸
حسین خضوعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۱۰:۱۴
حسین خضوعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۲۳
حسین خضوعی

هروقت... هرجا...
سر و کله‌اش را دیدید...

آتش به اختیار..
به قلبش شلیک کنید

خیلی از «عزت»ها،«هنر»ها و «استعداد»ها را کشته است.

معمولا لباس «مبدَّل» می‌پوشد.

اسمش....«ترس» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۱۷
حسین خضوعی

قدیم ­ها...

یک کلاغ سیاهِ بیکار و خبرچین

روی دیوار حیاط ما می­ نشست

و اخبارِ کارها و حرف­ های مرا ریزبه ریز به مربیِ مهدکودکم گزارش می­ داد

اما حالا...

زمانه دگرگون شده،

تکنولوژی پیشرفت کرده،

 ساختارهای زیادی درهم شکسته

 و حریم ­های زیادی جابجا شده

 گویا کلاغ ­ها هم مثل گذشته بیکار نیستند که زاغ سیاه این و آن را چوب بزنند.

دیشب دخترم می­ گفت: معلم پیش ­دبستانی ما یک «دوربین» داره

پرسیدم: با اون عکس می­ گیره؟

گفت: نه!!! با اون می­تونه من ­رو تماشا کنه! ببینه تو خونه چکار می­ کنم؟ تازه می تونه صِدام رو هم بشنوه

برق از سرم پرید

باورم نمی ­شد...

وای ...

آن «کلاغ سیاهِ» چندسال پیش،

 حالا «دوربین».... حالا «ماشین» شده است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۵
حسین خضوعی

قلمش را برداشت

تا از درآمد شغلش بنویسد که

    ...نسبت به «کاری که می­کند»، می­صرفد

     ...ولی نسبت به «عمری که می­گذارد»، نمی­ارزد...

 

یاد مشاغلی افتاد که

درآمدشان فقط جلو «شرم بیکاری» را می­گیرد

و یافت هم نمی­شوند.

 

... قلمش را گذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۸
حسین خضوعی