کافه تجربه

عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی "تجربه" اندوختن، با دگری "تجربه" بردن بکار

کافه تجربه

عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی "تجربه" اندوختن، با دگری "تجربه" بردن بکار

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۱۰:۱۴
حسین خضوعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۲۳
حسین خضوعی

قدیم ­ها...

یک کلاغ سیاهِ بیکار و خبرچین

روی دیوار حیاط ما می­ نشست

و اخبارِ کارها و حرف­ های مرا ریزبه ریز به مربیِ مهدکودکم گزارش می­ داد

اما حالا...

زمانه دگرگون شده،

تکنولوژی پیشرفت کرده،

 ساختارهای زیادی درهم شکسته

 و حریم ­های زیادی جابجا شده

 گویا کلاغ ­ها هم مثل گذشته بیکار نیستند که زاغ سیاه این و آن را چوب بزنند.

دیشب دخترم می­ گفت: معلم پیش ­دبستانی ما یک «دوربین» داره

پرسیدم: با اون عکس می­ گیره؟

گفت: نه!!! با اون می­تونه من ­رو تماشا کنه! ببینه تو خونه چکار می­ کنم؟ تازه می تونه صِدام رو هم بشنوه

برق از سرم پرید

باورم نمی ­شد...

وای ...

آن «کلاغ سیاهِ» چندسال پیش،

 حالا «دوربین».... حالا «ماشین» شده است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۵
حسین خضوعی

دیروز باخبرشدم

خالق متعال به یکی از رفقا بعد از 4 تا بچه ­ی 2 و4 و6 و 8 ساله

اخیراً هم یه بچههی دیگه هدیه داده

بهش زنگ زدم هم تبریک بگم و هم یِکَم سربه­ سرش بذارم

گفتم: فلانی تو که می­ گفتی 4 تا بچه کافیه!!! چی شد... یهویی؟؟

گفت: من خودم هم «صبح جمعه»!! متوجه شدم همسرم 9 ماهه بارداره و پنجمین بچه ­ام توراه!!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۱۳:۲۶
حسین خضوعی

هر بار....

برای «آخرین» بار 

نگاهش می کرد

تا....

«همیشه»

برایش 

بماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۸ ، ۱۱:۱۱
حسین خضوعی

خیلی وقت است یخچال خانه ­ی ما،

میزبان اقلام زیادی از داروهای مختلف و متنوع است

دیروز تصمیم گرفتم آنها را وارسی کنم

و ضروری­ هاشون را نگهدارم و بقیه را به درمانگاه سرکوچه ببرم.

همین که آنها را روی سینی ریختم...

چشمم به دارویی افتاد به اسم تجاری « concern-Anti »

که زیرش با قلم ثلث به رنگ آبی نوشته شده بود:

 «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ».

بروشور همراه دارو را نگاه کردم نوشته بود:

 «این دارو بهترین، موثرترین و ارزان­ترین دارویی است

که تاکنون توسط پزشکان برای رفع نگرانی تجویز شده است،

 استفاده از آن خلأهایِ ذهن را پُر می­کند

و باعث می­شود مجالی برای نفوذ افکار بی­خودی و نگرانی­ های بیهوده به ذهن فراهم نشود».

 

خلاصه....

 از دیروز فکرم مشغول شده

که خدایا «رفع نگرانی» چه ارتباطی با آیه­ی 7 سوره انشراح دارد؟؟؟؟

 لطفاً راهنمایی ­ام کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۱
حسین خضوعی

امروز وقتی به عادت هرروز

ذهنم را روی «کاغذ» ریختم

 چشمم به یک پرونده­ ی نیمه ­بازِ قدیمی افتاد

 که سال ­های سال است،

 بخش زیادی از توجهم به «زندگی» را

 «پنهانی» می­ دزدد

و من همیشه

به بهانه ­های مختلف

از تعیین تکلیف آن «هراس» داشته ­ام

اما این ­بار...

 چشم در چشمش نشستم

و او را به عنوان «یقینی­ ترین رخداد» زندگی­­ ام

 پذیرفتم.

اکنون که در «ذهنم» پرونده ­اش را بسته­ ام

 احساس می­ کنم که انرژی­ام برای «زندگی» چندبرابر شده است

 و همه ­ی شماها را بیشتر ازپیش «دوست» دارم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۵:۲۳
حسین خضوعی

هر از چندگاهی

ناگهان می­ آید

در آغوشم می­ کشد

همان حرف­ های­ همیشگی ­اش را

درِگوشم می­گوید

و غیب می ­شود

تا زمانی که باز دوباره «عصبانی» شوم

 

این بار ....

بر خلاف همیشه

برای اولین بار به حرف هایش دل دادم

می­ گفت:

«گنجایشِ تو تا لبریز شدن، به کوچکی یا بزرگی همان چیزی است که تو را عصبانی کرده است»

و چه راست هم می­ گفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۶:۲۱
حسین خضوعی

رو به من کرد و گفت:

می خواهی تو را فرمولی بیاموزم که:

از «هزینه ­های زندگی» ات بکاهد و بر «لذت زندگی» ات بیفزاید؟

گفتم: در این روزگار رنج چی از این بهتر؟ ..... بیاموز

گفت: مقدار خوردنی را کم و طول زمان خوردن را زیاد کن

زیاد و تُند نخور

کم و کُند بخور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۴
حسین خضوعی

از شروع زندگی مشترکمان

چند سال می­گذشت

همه­چیز

تکراری و یکنواخت شده بود

فقط برخی اوقات

«ذوقِ خرید» و «شوقِ تعویضِ» وسایل زندگی

به اندازه­ی چشم به هم زدنی

نوسانِ کوچکی در آهنگ یکنواخت زندگی می­داد

و باز دوباره «رکود» و «روزمرگی» و «تکرار مکررات»

شروع می­شد.

­­

تا اینکه ....

یک روز از خودم پرسیدم:

چرا به­جای «ایستادن» و نالیدن از رکود وسکون زندگی، «حرکت»ی نکنم؟

چرا به­جای تغییر در امکانات زندگی، «تغییر»ی درنگاهم به­زندگی ندهم؟

حرکتم را

از عضویت در کتابخانه محل و خواندن رمان شروع کردم

الان...

 دو ماه است هر روز

در دنیاهای مختلف سفر می­کنم

و مناظر متنوع تماشا می­کنم

و از ورق زدن کتاب و بوی کاغذ

 مست می­شوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۱۷:۱۱
حسین خضوعی